سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فریاد زیر آب
شعر زیبا واسطوره ای "یاورهمیشه مومن"با ترانه سرایی ایرج جنتی



عطایی وباآهنگسازی فرید زولاند توسط حضرت اجرا شده است.



یکی از قشنگترین وسالارترین آهنگهای حضرت که چنین



داستانی هم داره:





یک دختر وپسری خیلی عاشق هم بودند ومی خواستند با هم ازدواج



کنندکه مشکلی برای خانواده دختره پیش میاد ومی خواستندازآن شهر با



قطار بروند.روز رفتن فرا میرسه وپسره برای دیدن دختربه ایستگاه قطار میره



ویک نامه به دختره میده وقطاربوقی میکشه وحرکت میکند، بعدازچنددقیقه



قطار ترمزی میکنه ومی ایستدوبعد همه میبینن



که پسره خودشو جلوی قطار انداخته وبه خاطر دختره خودکشی کرده.



پس از مدتی دختره این نامه رو برای داریوش میبره وقضیه رو تعریف میکنه



وبعد سلطان بزرک این شعر رو برای این دو جوان خواند،





درآخر این شعر صدای بوق قطار هم میاد.









ای به داد من رسیده تو روزهای خود شکستن


ای چراغ مهربونی تو شب‌های وحشت من


ای تبلور حقیقت توی لحظه‌های تردید


تو شب رو از من گرفتی تو من رو دادی به خورشید


اگه باشی یا نباشی برای من تکیه‌گاهی


برای من که غریبم تو رفیقی جون‌پناهی



یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت


غم من نخور که دوریت برای من شده عادت


ناجی عاطفه من شعرم از تو جون گرفته


رگ خشک بودن من از تن تو خون گرفته

اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم


قدر اون لحظه نداره که من رو دادی نشونم

اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم


قدر اون لحظه نداره که من رو دادی نشونم

وقتی شب، شب سفر بود توی کوچه‌های وحشت


وقتی همسایه کسی بود واسه بردنم به ظلمت


وقتی هر ثانیه شب طپش هراس من بود


وقتی زخم خنجر دوست بهترین لباس من بود


تو با دست مهربونی به تنم مرهم کشیدی


برام از روشنی گفتی پرده شب رو دریدی

یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت


غم من نخور که دوری برای من شده عادت

ای طلوع اولین دوست ای رفیق آخر من


به سلامت سفرت خوش ای یگانه یاور من


مقصدت هرجا که باشه هر جای دنیا که باشی


اون ور مرز شقایق پشت لحظه‌ها که باشی


خاطرت باشه که قلبت سپر بلای من بود


تنها دست تو رفیق دست بی‌ریای من بود

یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت


غم من نخور که دوری برای من شده عادت
[ شنبه 86/2/29 ] [ 1:14 صبح ] [ رشید جلالی ]
درباره وبلاگ

برچسب‌ها وب
آرشیو مطالب
امکانات وب