فریاد زیر آب | ||
گفتم که چرا دورتر از خواب و سرابی ... خواب و سرابی
گفتی که منم از با تو ولیکن تو نقابی ... اما نقابی فریاد کشیدم تو کجایی ، تو کجایی گفتی که طلب کن مرا تا که بیابی چون همسفر عشق شدی ، مرد سفر باش ، مرد سفر باش هم منتظر حادثه ، هم فکر خطر باش ، فکر خطر باش هر منزل این راه بیابان هلاک است هر چشمه سرابی ست که بر سینه ی خاک است در سایه ی هر سنگ اگر گل به زمین است نقش تن ماتری ست که در خواب کمین است در هر قدمت خار ، هر شاخه سر دار در هر نفس آزار هر ثانیه صد بار چون همسفر عشق شدی ، مرد سفر باشمرد سفر باش هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش ، فکر خطر باش گفتم که عطش می کشدم در تب صحرا گفتی که مجوی آب و عطش باش سراپا گفتم که نشانم بده گر چشمه ای آنجاست گفتی چو شدی تشنه ترین ، قلب تو دریاست گفتم که در این راه ، کو نقطه ی آغاز گفتی که تویی تو ، خود پاسخ این راز [ شنبه 86/2/29 ] [ 1:19 صبح ] [ رشید جلالی ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |